مهمان دل

Tuesday, January 10, 2006

بودن تو

بودن تو هنوز برام عجیبه.هنوز نمی تونم باور کنم که یه زندگی داره توی وجودم شکل می گیره هر چند یک بار قبلا این معجزه رو به چشم دیده ام.
حتی فکرشم نمی کردم که باشی. بعد از چند وقت خواستن و بعد منصرف شدن از آوردن یه بچه دیگه ناگهان بودنت رو اعلام کردی. ما هیچ کدوم این ماه منتظر اومدن بچه ای نبودیم.حد اقل با حساب و کتابهای خودمون مطمئن بودیم.
صورتم پر از جوشهای زیر پوستی شده بود. سوسن که پرسید "مطمئنی که آبله مرغون نگرفتی؟" توی ذهنم جرقه ای خورد که این جمله رو یکبار دیگه هم وقتی که برای نسترن حامله شده بودم از سوسن شنیده بودم. موعدم فقط 5 روز گذشته بود که خیلی هم بی سابقه نبود اما کارکرد سوال سوسن توی ذهنم مجبورم کرد که برم و تست بارداری بخرم. نتونستم تا فردا صبح صبر کنم و همون عصر تست رو زدم و ناباورانه به تشکیل خط صورتی دوم چشم دوختم. در یک ساعت بعد من فاصله بین آشپزخانه که در آن غذا می پختم و حمام که تست رو اونجا گذاشته بودم صد بار طی کردم و متقاعد شدم که خط دوم تشکیل شده.
هجوم احساسات متضاد مضطربم کرده بود.خوشحالی و ناباوری و نگرانی و احساس تنبلی برای دست کشیدن از برنامه منظم و آروم زندگی توامان توی ذهنم می چرخیدند.
پدر که به خونه اومد تست رو به دستش دادم. پرسید این چیه؟ گفتم بدون شرحه.کمی نگاه کرد و پرسید:"این که دو تا خطه!"گفتم بله و یعنی...
فکر نمی کردم اینهمه ذوق کنه. از اولش هم با فکر بچه دوم مخالف بود و از زمان مطرح کردن موضوع توسط من تا اومدن تو بیشتر از یکسال طول کشید.شاید تجربه ای که از نسترن داریم ما رو به لذت و زحمتی که یه بچه برامون میاره واقف کرده.حالا هر دومون می دونیم که چه خوشبختی بزرگی در انتظارمونه و چقدر باید صبورانه ازخودگذشتگی داشته باشیم و برنامه های زندگی مونو تغییر بدیم.
الان در هفته پنجم بارداری هستم. بعنوان یک اطلاعات کلی هنوز ویار شروع نشده. تغییرات محسوسی توی بدنم به وجود اومده. هنوز شکم بزرگتر نشده اما سفت ترشده وموقع عطسه و سرفه به وضوح زیر دلم درد می گیره.کمی خوابم مختل شده و شبها که از خواب بیدار می شم دوباره به سختی به خواب می روم و گاهی تا نزدیک صبح بیدار می مانم.
تاریخ زایمان حدودا برای 18 شهریور تعیین شده.تاریخ دقیق بعد از سونوگرافی که قراره در هفته نهم انجام بشه معین می شه.
هنوز در مورد پزشکم تصمیم قطعی نگرفته ام گرچه این خانوم دکتری که بهش مراجعه می کنم ظاهر اطمینان بخشی داره و اطلاعات کافی در اختیارم می ذاره اما نمونه ای از کارش تا به حال ندیده ام.
چند تا کتاب مربوط به بارداری و زایمان دارم که با نسترن اونها رو تماشا می کنیم.عکسهای جنین در سنین مختلف رو داره.بعنوان مثال تو الان قد هسته سیب هستی. طرح کلی بدنت شکل گرفته.هنوز قلبت شروع به تپیدن نکرده.هفته نهم که برای سونوگرافی برم قلبت خواهد تپید و دست و پاهایت هم جوانه خواهند زد.
خدا نگهدارت

... at 12:52 AM